شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۶

نگاهِ آینه داند که شصت بهار گذشت! - گیل آوایی


نگاهِ آینه داند که شصت بهار گذشت!
شرارِ شورِ جوانی به کارزار گذشت!

هزار نغمه چه سود ار که سازِ خاموشی
به شور مستیِ آوازِ بی قرار گذشت

اگر به سینه شرر باشدت چو دریا مست،
هوارِ غربت دل می زنی که زار گذشت

به وعده دل چه کنی خوش دل ای، دل ای، ای دل
که شوق نغمه ی مستانه روزگار گذشت

دگر نمانده رفیقِ رهی چُنانت بود،
چو یارِ رفته به دار یاریِ هَزار گذشت

کنون به غربتِ تلخت، شبان خود خوش دار
که های وُ هوی عبث را دلِ هوار گذشت!

هزار شور وَ شر ار بود با رفیقانت
چنان که غنجِ[1] دلت بود هِزار هِزار گذشت

به شصت سالگی ات شصت بهار با دل گو
که نیم در وطنت خوار وُ نیمه زار گذشت!
شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۸ آپريل ۲۰۱۷




[1] غنج ] غ َ ] (ع مص ) ناز. (مقدمة الادب زمخشری ). کرشمه کردن . (منتهی الارب ). ناز و عشوه و غمزه که آن حرکات چشم و ابرو باشد. (برهان قاطع(عیب دل کردم که وحشی وضعو هرجائی مباش، گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین <حافظ.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر