پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

دوباره وسوسه مان می کنی چرا ای دوست؟ - گیل آوایی

28جولای2011

دوباره وسوسه مان می کنی چرا ای دوست؟
به حال مستی ما می کنی چه ها ای دوست؟

ببین خرابتر از این نبوده ایم  لیکن
وفا چنین کنی وُ می کنی رها ای دوست!

بسان باخته کوهی که جنگل اش آتش
گرفت و داغ شدیم بی سر و صدا ای دوست

کنون نشسته چو خاکیم که باد می ناید
در این زمانه که باد است هوی ها ای دوست

به خلوتیم  چو ویرانه، خوش به ساز سکوت
اگر به کام تو آید، تو هم بیا ای دوست!

شبان جنگلیمان داد ِ ما، هوار شب است
دلی که خالی زدرد است زما چرا ای دوست!؟

دریغ نیست عزیزا زمانه بی رحم است
که سربداری وُ آواره سهم ما ای دوست

ترا نگویم از این های و هوی در غم ما
که سِحر وسوسه نارَد شرر به پا ای دوست

نوای ساز و صفای شراب، یاری ماست
وگرنه سیل شود اشک وُ های ها ای دوست

گیل آوایی تو بشوران وُ آتشی بفشان
بجان باده قسم داد از این بلا ای دوست

خاکستری - گیل آوایی


خاکستری
گیل آوایی
28جولای 2011

 وانفسای نفسگیریست
اندوه باران ِ خاکستری
باد را چه شد
 توده ی انبوه بگیراند!؟
پرنده بال به باد داده تو گویی
پرواز ِ پریشانیست
چرخ در چرخه ی تکرار یک آسمان وُ یک گستره ی تا عمق ِ بجان آمدن

چه آشفتگی غریبیست
نفس می گیرد
شانه های کزکرده
کمر خم کرده است
بار ِ اینهمه سکون و سکوت

جنگلی باید جنگلی که بگیرد
بگیراند هوار شبحوار ِ خیل اسیران ِ گرده به اندوه
خودناباوران ِ به زنجیر

هایی باید هویی
های
هیمه ی آتش ِ مرگ یکباره
 شیون هم!

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۰

جانی به جنایت شده سردار سپاهی - گیل آوایی

جانی به جنایت شده سردار سپاهی
رهبر به خیانت شده همکار سپاهی

فرهیختگان در قل و زنجیر اسیرند
هر لُمپن ِ جانی شده ابزار سپاهی

مسجد که زمانی به ره خلق خدا بود
بس مفسد از آن گشته نگهدار سپاهی

ای وای که اسلام همه فتنه گری بود
اسلام چه نکبت شده در کار سپاهی

کشتار و تجاوز، همه غارت و خیانت
بنگر چه وطن گشته گرفتار سپاهی

ای ننگ بر اسلام و بر آن دولت شومش
کز نفرت و واماندگی خونبار سپاهی

از حوزه ی علمیه  بلاهت شده بر پا
این است نشان از همه دیندار سپاهی

دردا که وطن سوزد از این جهل و جنایت
باید که زبن کند همه طومار سپاهی

ای هموطن ایران زجنایت برهانیم
ای وای وطن وای وطن، دار سپاهی


پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۰

چه گویمت که در این روزگار شیدا نیست - گیل آوایی

چه گویمت که در این روزگار شیدا نیست
گیل آوایی
14 جولای 2011



چه گویمت که دراین روزگار شیدا نیست
چه دل شدن که دل ِ بی قرار پیدا نیست

به جان ِ باده سرشتم شبانه آوازی
کزآن سبو بدرخشید وُ یار رسوا نیست

هر آینه که دل از روزگار می شکند
به کام دل، دل دریا هوار ِدریا نیست

به گوش جان بشنیدم نوای مطرب ِمست
که گفت خلوت ما را نوای دلها نیست

تو با دو دست ِخودت کسب و کار می داری
چه دلشدن که به داد و ستد فریبا نیست

گذشت کار من از قیل و قال کاسبکار
در این زمانه تهی جامه را شکیبا نیست

چو لعل ِ یار گشودم دل از محبت ِدوست
عجب نبود نگاهی به آه ِ  تنها نیست

ببین به نام سبو زخمه های دلسازی
زتار ِجان که چنین سهم کار دلها نیست

تو ای خموش ِ همه راز ِخلوت ِدل ِ ما
به نام ِ نامی مستان که باده بی پا نیست

بیا بیا که دل از این زمانه بر گیریم
پیاله ای برسان یار ِ سرو بالا نیست

چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۰

دلا چه می کنی زاری نشان یار کجاست - گیل آوایی

نشان یار کجاست
گیل آوایی
22تیرماه 1390



دلا چه می کنی زاری، نشان یار کجاست
هوای دلبری ِ یار ِ غمگسار کجاست

بجان ِ باده بجان آمدم زچرخ ِ چموش
شبان مستی وُ غمزخمه های تار کجاست

نوای نوش تو هر شب به اشک می آید
زبان همدمی ِ یار باده خوار کجاست

سر از  زمانه ی غم، ای دریغ  بر دار است
چه شد!؟ کجا شده همراه بی قرار کجاست

فغان ز بی وطنان عاشقان چه ویرانند
به خاوران همه خفتند پای انتظار کجاست

زمان ِ بی کسی ماست ناکسان ِ میداندار
در این سترون و زاری دل ِ قرار کجاست

چه می کنی!،  به زمستان بهار زندانیست
پرنده را چه شد آن نای صد هزار کجاست


ببین که سوگ عزیزان هوار هر دم ِ ماست
شبان مستی یاران سربدار کجاست

خموش می شکند دل ز سوگ ِ این بیداد
چه غنج می زند این دل سر هوار کجاست

تو ای سکون به حیرت تو ای نگاه مات
پیاله خالی و ساقی ِ  این خمار کجاست!؟

به ساز غم تو بخوان کاین نگاه بارانی
سر ِ قرار ندارد نوای تار کجاست



سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰

شبانه های گیل آوایی


بازخوانی پنج سروده با موسیقی ِ متن پیانو " یادگار عمر " از استاد روحانی که از اینترنت برگرفته شده است

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۰

سر کاریم همه - گیل آوایی



سر کاریم همه
گیل آوایی
29جون2011
تلنگری به شعر سهراب سپهری در یک گپ اینترنتی

سر ِ کاریم همه
از ده بالایی یا دهه پایینی
حاکمی هست هراسد زهمه  آب زلال
و نه سیب است نه ایمان
و شقایق خونین
" تاشقایق هست زندگی باید کرد"، حرف کشکیست رفیق

من نمی دانم
کودکی را دیدی
که بجان آمده از چشم به راهی پی یک لقمه ی نان
گشنه خوابش برده است!؟
یا زنی در گذری
یک نفس از پی ناچاری خویش
به حراج است تن رنجورش!؟

و چه انسانیت بی آزاری
که نه کاری دارد  به دۀ بالایی
نه دۀ پایینی
دست در دست نهاده است و هوا می کاود
جانیان سرخوش از این خواب خوش خرگوشی
نه خروشد، نه بکوشد، نه رسد آزاری
جان به لب می آرد که نه کاری دارد به نداری، به حقارت، به سر افکندگیِ مرد ِ فقیر
دستهایش خالیست
کودکانش بی شام
و نه نانی دارد
و نه آبی دارد
و تو می خوانی
آب را گل نکنید!
ما بجان آمده ایم
گُشنه ها بی نانند
کودکان کارتن خواب
یک وطن زندانی
" آب را گل نکنید" کار ِ بیکاران نیست
رمقی نیست کسی
که به درویشیِ او  پیشه کند
رودها خشکیده اند
آب را حاکم جاکش برده است
سر ِ کاریم همه
دوستانی داریم
که همه  زندانند
از ده بالایی یا ده پایینی
دلخوشی می خواهد که بگوییم بلی
آب را گل نکنید
شاید این آب روان..........
به زمانی که نه آبی، رودی
و چه پشمی کشکی!


خون گریه کن وطن که چنین زار می شوی - گیل آوایی

خون گریه کن وطن که چنین زار می شوی
با حاکمان دین ِ ریا خوار می شوی

خون ِ ترا که تازی بی ریشه می مکد
بنگر چو خاوران که چه خونبار می شوی

دلخونم ای وطن من از این چرخ نابکار
بهر تو سربدار، تو هم دار می شوی

الله در تو چهره ی اهریمنانه بود
دردا کز آن همیشه شررزار می شوی

بنگر دوباره حاکم ضحاک آمده است
آرش کجاست!؟ که تو خونبار می شوی

من درد می کشم زچنین روزگار پست
دلخونم ای وطن که تو بیمار می شوی

نابخردان اهرمنی تاخت می زنند
فرزند می کشند وُ وطن زار می شوی

باری به اشک دیده بشویم زچهر ِ تو
اندوه اینهمه که تو پرگار می شوی

نازم ترا که با همه غارت تو مانده ای
ای جانوطن، تو چه پربارمی شوی

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۰

خون گریه کرده ایم هر گاه تاریخ اسلام و جنایتهای آن در ایران را ورق زده ایم ,گیل آوایی

خون گریه کرده ایم هر گاه تاریخ اسلام و جنایتهای آن در ایران را ورق زده ایم
اسلام در سرزمین ما جز بندگی و نفرت و عقب ماندگی و ریاکاری و ناآگاهی و خرافه نیاورده است. هیچگاه جان ایرانی از جنایت های اسلام در امان نبوده است. هر چه نفرت و فرهنگ غیر انسانی و بندگی کور و خرافه و باورهای بیمارگونه است از همین اسلام به ایران و ایرانی داده است.
اسلام یکی از استثنایی ترین دینهای جهان است که در بی چشم و رویی محض نمک می خورد و نمک دان می شکند. هرآنچه که محمد و عمر و علی و نمایندگان جنایتکارش بر سر ایران و ایرانی خراب کرده است، امروز حکومت اسلامی به آشکارترین شکل آن بر سر ایران و ایرانی می آورد. به تک تک چهره های حکومت اسلامی و آنچه که از این جانیان گفته و عمل می شود بیاندیشید هیچکدامشان از یک باور انسانی که با جامعه ی انسانی امروز همخوانی و همگامی داشته باشد ندارند. چنان حقیر و ابله و خرافه مستند که در مقابل هر بالندگی ی انسان امروز با جنایت و خون تحمیل می شوند و با جهالت و جنایتی که حتی فکر آن هر انسان شرافتمند را می آزارد،
بدیل غیر انسانی را پای می فشارند و ایرانی ِ بخون نشسته را به زور جنایتهای هولناک به تمکین وا می دارند. چنایت کرده و می کنند که به هزار باره به کسانی همچون یزید و شمر و ابن ملجم درودها فرستاده می شود که جانیانی از این دست را در همان بزنگاه تاریخی چنان کرده اند! و امام زمانشان را که زمانی در همین سرزمین بلازده به احترامش دهن آب می کشیدند و اسمش می بردند و با بردن اسمش از ازجای بر می خواستند، امروز به چنان طنزی بدل شده است که اگر همان امام زمان اخته شده در دل چاه به جاه و جلال ِ این جانیان رسیده است ورنه در باور همانانی که دهن آب می کشیدند و به احترامش بر می خواستند، جز یک ریاکاری دردآور نیست.
و این همه برآیند تفکر ایت الله های مالیخولیاییست که در مغاکهای متعفن خود آن را رشته اند و در ایران به خون نشسته پنبه شده است و بخون نشستن این دین نفرت انگیز میسر نبود تا در عمل جنایتباری اش بر همه باورمندانش آشکار شود.
هرگوشه از نماد و نمود حکومت اسلامی را می نگری نشانی از جنایتهای رفته به ایران و ایرانی می بینی که اسلام با خود آورده است.
آنچه که خوانده یا شنیده بودیم، با همه ی خونبارانه بودنشان برای ما چنین ملموس نبوده است که در حکومت اسلامی از سر می گذرانیم.
هر آنچه که از نفرت و توهم و خرافه و احکام غیر انسانی و زندگی بنده وار ِ همیشه در لابه و توبه و گریه و مرگ ستایی در قالب آیه و سنت و برداشتهای مالیخولیایی کسانی چون شبان خرافه مست، بر سر مردم آوار شد و تاریخ بشر از آن شرمگین است، بار دیگر در حکومت اسلامی نیز! تکرار شده و همان خرافه و فرهنگ قهقرایی اسلامی با توهمات و مالیخولیایی مشتی ابله بر سر ایران و ایرانی خراب می شود
فقر و فحشا و بیکاری و دزدی و ریاکاری تا ساده ترین نماد جامعه ی بجان آمده از مافیای اسلامی، ریشه دوانده است اما معرکه گردانان این دین نفرت انگیز در پی زنانه مردانه کردن اینجا و آنجای جامعه اند! مجسمه ها را می سازند و بر می چینند! دار و ندار ملت را به تاراج می برند و اساس هر تصمیم و برنامه و دگرگونی اقتصادی/فرهنگی/سیاسی جامعه را بر پایه رشوه و درامدهای سیاه ِ بده بستانهای آن تنظیم می کنند؛ دزد میلیاردی به وزارت و ریاست می رسد و واردات و صادرات تبهکارانه بی در و پیکر جریان می یابد و زن تهی دستی بخاطر دزدیدن گوشت از مغازه ای به بیغوله گاه مزدوران همین حکومت اسلامی برده می شود، آنگاه دادِ عمامه گُنده های همین حکومت و دین خونبارش از بی حجابی و قلیان کشیدن زنان در می آید! و این همه گواه روشن ناتوانی ِ ریشه ای همین دین و حکومت است که چون از حل ساده ترین معضل جامعه ی انسانی عاجز است به دست آویزهایی از این دست می پردازد تا فریبکارانه مسئولیت و ناتوانی خود در حل معضلات را لاپوشانی کند. این برخورد نه در سه دهه اخیر که همواره در این دین نفرت بار بوده است. در هیچ دوره از قدرت و حاکمیت و بقای این دین تبهکار، راه و روش انسانی به جامعه داده نشده است.

اگر دیروز در پی آن یورش خونبار با غارت کردن ثروت ایران و سرکوبهای خونبار و به بردگی گرفتن ایرانیان ِ پای بند به باور و فرهنگ نیاکانی خود، به تخریب فرهنگ و تمدن ایرانی پرداختند، امروز همان نشانه ها را به تباه ترین شکل اش از سر می گذرانیم

دیروز به زبان و هنر و آیین و تمدن ایرانی که سرآمد و نماد انسان متمدن بوده تاختند بگونه ای که همه این نمادها در یک ستیز هماره با سانسور و تابوسازی های اسلامی تا به امروز رسیده است و پس از چهارده قرن بار دیگر همان انسان ستیزی و آزادی کشی ِ اسلام پرده از چهره خود برکشیده و این روزگار تلخ تر از زهر را تجربه می کنیم.

اما اسلام با همه ی این تبهکاری ها و ریاکاری ها و غارتها و ویران کردنها، اگر در هر جای دیگری از این جهان توانسته است مردم آن را هویت داده و در خود حل کند، هیچگاه، تاکید می کنم، هیچگاه نتوانسته ایرانی را از ایرانی بودن تهی کند. ایرانی در گذر چهارده قرن با توانمندی و هوشیاری همه ی هنر و تاریخ و فرهنگ و زبان و باور بالنده اش را زنده نگه داشته و فرهیختگان ایرانی را با خود تا همین امروز ستوده و همراه کرده است. اگر تندیسهای خیام و فردوسی و آریو برزن و آرش کمانگیر ویران و جابجا می شوند! جایگاه و حضورشان در دل هر ایرانی بالنده تر از همیشه سبز می شوند.
 اسلام بار دیگر چهره ی نفرت انگیزش را به ایران و ایرانی نشان داده است و این چالش دوباره ای برای فرزندان این اب و خاک است تا از تاریخ و شناسه های ملی خود دلیرانه دفاع کند. ایران به دست ایرانی تا به امروز پایدار مانده است. اسلام با یورش دوباره در هیبت متعفن حکومت اسلامی و جنایت و جهل و ریاکاری، راه بجایی نمی برد. این حکومت به گواه تاریخی اش در سرزمین اهورایی ایران، آب در هاون می کوبد!


گیل آوایی
15 تیرماه 1390