سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۰

پنجشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۰

چه حسِ غریبی ست دوری - گیل آوایی



21اکتبر2011

هنگام که دل می گیرد و می نشینی اندوه می شماری
آسمان بر شانه هایت می نشیند،
پرنده 
آوازهای شادش را باد می دهد،
دریا
خشم باخته نای یک هوار گویی ندارد 
که طوفانی.
کرانه ی تا بی انتهای نگاهت
لمیده مست
لوندانه بوسه می زند
یک به یک
تا یک قدمی گامهای تو

هنگام که نم چشمان تو
خنکای دریا وام می دهد
سینه ساحل
فراخ و بی دریغ
فریاد می آشوباند
بنویسی
بخوانی
پاک کنی
نقش از پی نقش
گامهای تو
جای پای یادتو می چزاند که نیست پای خیالت

هنگام
که یاد می شماری
چونان شاهپرکی
بازیگوش
از یک یاد تا صد خاطره داغ می شوی
دلگیر
بسان همین آسمان تا شانه هایت کوتاه
چونان آوای گم دوری که دور می شوی دور دور
نه هایی
نه هویی
نه آشنای خاک
نه آشنای باد
نه آشنای حتی یک برگ
چه حس غریبی ست دوری

چهارشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۰

حکومت اسلامی! - گیل آوایی

گشتِ کدام دگردیسی ی ما بود!
ماموتها سر بر آورده اند!
عصر سنگی،
بیانِ نیمه جانی ست،
روزگار ما!

دریدن ِ رو، رو برده است از هر دریده رو!
ما در چه عصری بسر می بریم!؟

وای اگر هم آوایی ات نبود همراه
سر بر کدام مویه می ساییدم!؟
از اینهمه ناروایی!

چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۰

دیشب ترا به جان سبو یاد کرده ام - گیل آوایی

دیشب ترا به جان سبو یاد کرده ام
نقش تو درپیاله دلم شاد کرده ام

مست خیال تو چشمی به باده، مست
دیوانه وش فغان ِ تو فریاد کرده ام

گه باده بود وُ گهی زخمه های تار
بس گریه ها ی تلخ ز بیداد کرده ام

آشفته شب به تماشای من نشست
چون عابدی بنام تو میعاد کرده ام

مستانه یاد تو آغوش من سبو
رقص خیال تو در باد کرده ام

شهد ِنگاه ِ تو غزل شد به آهِ من
با چشمِ تو تغزل ِ دلشاد کرده ام

دلتنگیِ ترا زباده ستاندم ولی دریغ
مستانه باز یاد ترا داد کرده ام

مرغی به ناله داد مرا بر گرفت و رفت
نای مرا که ناله به میقاد کرده ام

گیل از تو گفت زدل ناله کرد آوایی
دانی شبانه مست ترا یاد کرده ام
از مجموعه غزلهای رقص خیال

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰

دیدی ای دل که دمی باده ترا خواب نکرد!؟ - گیل آوایی

دیدی ای دل که دمی باده ترا خواب نکرد!؟
دیده ی غمزده ات را به نمی آب نکرد

مانده حیرت زده با اینهمه فریاد، دریغ
باده هم مرهمی ِ  آن دل ِ بیتاب نکرد

بس فغان کردی وُ باخود چو نی ای نالیدی
دیده ی مات ِ تو اشکی چو می ِ ناب نکرد

جام خالی شده، مستی نشد وُ یادِ چموش
آتش افروخت ولی چاره ی بیخواب نکرد

دل ما هم دگر آن نازکی اش را پر داد
جان ما سوخت زغم آه ز سیماب نکرد

شمع خاموش وُ شب تیره وُ دل غمزده باز
تا سحر دیده چرا گریه ی خونآب نکرد

مستی باده اگر نیست خوشا زخمه ی تار
سوز دل گفت زما آنچه که میناب نکرد

شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۰

سه شعر از توماس ترانسترومر با برگردان فارسی - گیل آوایی

بهار می آرامد متروک
برکه ی تاریک مخملین
بی بازتاب از کنار من می خزد
همه ی آنچه که می درخشند
گلهای زردند

پنجشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۰

برگردان یک آواز هلندی به فارسی - گیل آوایی

عشقی برای یک زندگی
مارکو بورستاتو

تن تو از پنجره، سایه روشن بامداد را چو آینه می تاباند
عشق برای یک زن چه می تواند بکند
و من می گریم در حالیکه تو می خندی اگر نرمی ترا به نوازش می گیرم

برگردان یک آواز هلندی به فارسی - گیل آوایی : هنوز آنجاست

هنوز آنجاست
مارکو بورستاتو
 
آری هنوز همانجاست
حسی عمیق از درون من
آه چگونه پس از تو دوباره بیاغازم

سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۰

ما حرمت این خاکیم - گیل آوایی

 
اکتبر2011

این دشت
کوله ی کدام میراث بر دوش می کشد
که طوفان هزار فاجعه می رماند هنوز
آوازهای غم انگیزیست
خیل سواران در کوچ
کرانه به تاراج
تاخت زدن

>>> ادامه>>>